فرانسیس فورد کوپولا: امپراتور قصهگو
در پانتئون کارگردانان بزرگ آمریکایی، کمتر نامی به اندازه فرانسیس فورد کوپولا (Francis Ford Coppola) تداعیگر نبوغ، جاهطلبی بیحد و حماسههای فراموشنشدنی است. او یکی از ستونهای اصلی جنبش «هالیوود نو» (New Hollywood) در دهه هفتاد بود؛ نسلی از فیلمسازان شورشی که قواعد استودیوهای کلاسیک را در هم شکستند و سینما را برای همیشه دگرگون کردند. کوپولا تنها یک کارگردان نیست؛ او یک اپرا نویس سینمایی، یک ریسکپذیر قهار و یک پدرخوانده واقعی برای سینمای مستقل آمریکاست.
فرانسیس در ۷ آوریل ۱۹۳۹ در دیترویت، میشیگان به دنیا آمد و در خانوادهای ایتالیایی-آمریکایی بزرگ شد. پدرش، کارمینه کوپولا (Carmine Coppola)، یک آهنگساز بود و مادرش، ایتالیا پِنینو، یک بازیگر. بیماری فلج اطفال در کودکی، او را ماهها در خانه محبوس کرد و در همین انزوا بود که دنیای جادویی تئاتر عروسکی و فیلمهای ۸ میلیمتری به پناهگاه او تبدیل شد. این علاقه او را به دانشکده سینمای معتبر UCLA کشاند، جایی که با فیلمسازان جوانی چون جورج لوکاس (George Lucas) آشنا شد. کوپولا با روحیه کارآفرینی خود، استودیوی مستقل امریکن زوتروپ (American Zoetrope) را تأسیس کرد؛ پناهگاهی برای فیلمسازان خلاق که میخواستند از سلطه استودیوهای بزرگ رها باشند.
خلق یک شاهکار: نبرد برای «پدرخوانده»
در اوایل دهه هفتاد، استودیوی پارامونت با اکراه کارگردانی فیلمی اقتباسی از یک رمان پرفروش مافیایی را به کوپولای جوان سپرد. این پروژه، پدرخوانده (The Godfather) نام داشت. مراحل ساخت فیلم، خود یک درام حماسی بود. کوپولا برای تمام تصمیمهای کلیدیاش جنگید: از انتخاب مارلون براندو (Marlon Brando) که توسط استودیو یک مهره سوخته تلقی میشد، تا اصرار بر بازیگر تئاتر ناشناختهای به نام آل پاچینو (Al Pacino) برای نقش مایکل کورلئونه. نتیجه، فراتر از یک فیلم موفق بود؛ یک پدیده فرهنگی، یک تراژدی شکسپیری در دنیای مدرن و اثری که استانداردهای ژانر گنگستری را بازتعریف کرد. کوپولا با این فیلم، سه جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را به خانه برد.
موفقیت کوپولا در دهه هفتاد تکرار شد. او بین دو قسمت «پدرخوانده»، تریلر روانشناختی و تحسینشده مکالمه (The Conversation) را ساخت که جایزه نخل طلای کن را برایش به ارمغان آورد. سپس در سال ۱۹۷۴، با فیلم پدرخوانده: قسمت دوم (The Godfather: Part II) کاری غیرممکن را ممکن کرد: ساختن دنبالهای که از نظر بسیاری، همسطح و حتی برتر از قسمت اول بود. این فیلم به اولین دنبالهای در تاریخ تبدیل شد که جایزه اسکار بهترین فیلم را دریافت میکرد و جایگاه کوپولا را به عنوان یک استاد مسلم قصهگویی تثبیت نمود.
جنون در جنگل: «اینک آخرالزمان»
جاهطلبی کوپولا حد و مرزی نداشت و این ویژگی در پروژه بعدی او به اوج رسید: اینک آخرالزمان (Apocalypse Now). فیلمی که برداشتی سورئال از جنگ ویتنام بود. ساخت فیلم در جنگلهای فیلیپین، خود به یک جنگ تمامعیار تبدیل شد: طوفانهای سهمگین دکورها را نابود کرد، بازیگر اصلی فیلم، مارتین شین (Martin Sheen)، دچار حمله قلبی شد و مارلون براندو با اضافه وزن شدید و بدون آمادگی به صحنه آمد. بودجه فیلم سر به فلک کشید و کوپولا تا مرز ورشکستگی و جنون پیش رفت. اما از دل این هرجومرج، یکی از تکاندهندهترین، شاعرانهترین و وهمآلودترین فیلمهای ضد جنگ تاریخ سینما متولد شد؛ فیلمی که خود کوپولا دربارهاش گفت: «این فیلم درباره ویتنام نیست؛ این خودِ ویتنام است.»
سقوط امپراتوری و سالهای بعد
موفقیتهای دهه هفتاد، کوپولا را به سمت بزرگترین قمار زندگیاش سوق داد. او تمام اعتبار و سرمایهاش را روی موزیکال تجربی و پرهزینه یکی از قلب (One from the Heart) گذاشت. شکست تجاری فاجعهبار این فیلم، استودیوی زوتروپ را به ورشکستگی کشاند و کوپولا را مجبور کرد تا در دهههای هشتاد و نود، برای پرداخت بدهیهایش به کارگردانی فیلمهایی بپردازد که همیشه انتخاب قلبی او نبودند. با این حال، حتی در این دوران نیز فیلمهای قابل توجهی چون بیگانگان (The Outsiders)، ماهی جنگی (Rumble Fish) و اقتباس گوتیک و باشکوه دراکولای برام استوکر (Bram Stoker’s Dracula) را ساخت.
فرانسیس فورد کوپولا در سالهای اخیر از جریان اصلی هالیوود فاصله گرفته و به ساخت فیلمهای شخصی و مستقل روی آورده است. او نماد یک هنرمند واقعی است؛ کسی که برای دیدگاه هنریاش جنگید، امپراتوری ساخت، آن را از دست داد و دوباره برخاست. میراث او، نه فقط در فیلمهایش، بلکه در شجاعت بیمثالش برای به تصویر کشیدن حماسههای بزرگ انسانی بر پرده سینما زنده است.