اسکارلت جوهانسون: هنرمند هزارچهره در نبرد با کلیشهها
مسیر حرفهای اسکارلت جوهانسون (Scarlett Johansson) داستانی درباره تکامل و امتناع از پذیرش هرگونه برچسب است. او استاد فرار از قالبهایی است که هالیوود سعی کرده برایش بسازد. از یک کودک-بازیگر با روحی بزرگتر از جسمش، به ستارهای اندوهگین در سینمای مستقل، از شمایل یک اغواگر کلاسیک به یک ابرقهرمان جریانساز و در نهایت، به یک نیروی قدرتمند و تحسینشده دراماتیک تبدیل شد. هر مرحله از کارنامه او، پاسخی به مرحله قبلی و گامی آگاهانه برای بازتعریف خود در برابر چشمان جهان بوده است.
او در ۲۲ نوامبر ۱۹۸۴ در نیویورک، در خانوادهای با ریشههای هنری به دنیا آمد. از همان ابتدا، یک جدیت و پختگی خاص در وجودش بود. برخلاف همنسلانش، صدای خشدار و منحصربهفرد او، که امروز به یکی از امضاهایش تبدیل شده، در کودکی نیز به او وقاری میبخشید که کارگردانان را مجذوب خود میکرد. او در فیلمهایی چون نجواگر اسب (The Horse Whisperer) نشان داد که میتواند در کنار بزرگانی چون رابرت ردفورد (Robert Redford) بایستد و تنها یک کودک شیرین روی پرده نباشد، بلکه شخصیتی با دنیای درونی پیچیده را به نمایش بگذارد.
کشف یک روح گمشده در توکیو
جهان سینما، روح هنری واقعی او را در سال ۲۰۰۳ با فیلم شاعرانه گمشده در ترجمه (Lost in Translation) کشف کرد. سوفیا کوپولا (Sofia Coppola) در نقش «شارلوت»، ظرفی بینقص برای آن اندوه و هوش ذاتی جوهانسون پیدا کرد. بازی او در این فیلم، یک کلاس درس در خویشتنداری بود؛ او با نگاههایش، با مکثهایش و با آن نجوای پایانی معروف، بیش از هزاران خط دیالوگ حرف میزد. این نقش، او را به «عزیزکرده سینمای مستقل» تبدیل کرد و اولین «قالب» برای او ساخته شد: بازیگر نقشهای روشنفکرانه و زنانی که در جستجوی هویت خود هستند. او با فیلم دختری با گوشواره مروارید (Girl with a Pearl Earring) در همان سال، این تصویر را تقویت کرد.
دیری نپایید که هالیوود وجه دیگری از او را کشف و برجسته کرد: جذابیت خیرهکننده و فیزیک کلاسیکش. همکاری او با وودی آلن (Woody Allen) در فیلمهایی چون امتیاز نهایی (Match Point)، او را در قالب «زن اغواگر» یا “femme fatale” مدرن قرار داد. این دومین «قالب» بود: یک ستاره زیبا که یادآور دوران طلایی هالیوود است. با اینکه این نقشها تواناییهای او را به نمایش میگذاشت، اما جوهانسون جاهطلبی بسیار بیشتری داشت تا اینکه تنها الهه الهامبخش دیگران باقی بماند.
شورش علیه تصویر: تولد بیوه سیاه
تصمیم او برای پیوستن به دنیای سینمایی مارول (MCU) و پذیرفتن نقش «ناتاشا رومانوف»، یا همان بیوه سیاه (Black Widow)، یک انتخاب صرفاً تجاری نبود؛ یک شورش استراتژیک علیه تصویر ساخته شده از خود بود. او با این کار، هر دو قالب قبلی را شکست. او نه دیگر دختر گمشده فیلمهای مستقل بود و نه تنها ابژه میل دیگران. او به یک نیروی فعال، یک جنگجوی مرگبار و در نهایت، به وجدان تپنده گروه انتقامجویان (The Avengers) تبدیل شد. در طول یک دهه، او به این شخصیت کمیکبوکی، عمق، درد و انسانیتی بخشید که کمتر کسی انتظارش را داشت و ثابت کرد که یک زن میتواند در مرکز پرفروشترین فیلمهای اکشن جهان قرار بگیرد و قدرتمند باشد.
بازگشت پیروزمندانه به درام
اما بزرگترین نمایش قدرت اسکارلت جوهانسون، پس از رسیدن به قله شهرت تجاری رخ داد. او میتوانست تا ابد در سایه موفقیتهای مارول باقی بماند، اما آگاهانه به سمت چالشبرانگیزترین نقشهای دراماتیک کارنامهاش حرکت کرد. سال ۲۰۱۹، سال اثبات نهایی او بود. در داستان ازدواج (Marriage Story)، او با ارائه یک بازی ویرانگر و پر از جزئیات، فروپاشی یک رابطه را با تمام وجود به تصویر کشید. همزمان در جوجو ربیت (Jojo Rabbit)، نقش مادری تنها در آلمان نازی را با ترکیبی بینظیر از گرما، طنز و تراژدی ایفا کرد. نامزدی همزمان جایزه اسکار (Academy Award) برای هر دو نقش، تنها یک جایزه نبود، بلکه تأیید نهایی بر گستره وسیع استعداد او و پیروزی در نبرد طولانیاش با هرگونه طبقهبندی بود.
امروز، اسکارلت جوهانسون فراتر از یک بازیگر است. او با تهیهکنندگی و موضعگیریهای قدرتمندانهاش در صنعت سینما (مانند شکایت معروفش از دیزنی)، کنترل روایت خود را کاملاً در دست گرفته است. او به همه نشان داد که یک هنرمند میتواند هم در فیلمهای هنری بدرخشد، هم گیشهها را فتح کند و هم در نهایت، خودش شرایط بازی را تعیین کند.








