کریسمس 1

۱۲ فیلم برتر با حال و هوای کریسمس و زمستان

تصویری از اخبار سینمای جهان - شماره 20
27 دقیقه

تماشای فیلم ‌های کریسمسی و زمستانی تجربه‌ای است که هر سال با آغاز فصل سرما، حال‌وهوایی تازه به شب‌های خانگی می‌بخشد. این فیلم‌ها با تصویر کردن برف، نورهای درخشان خیابانی، فضای گرم خانه‌ها و نزدیکی خانواده‌ها، نوعی آرامش فصلی ایجاد می‌کنند که کمتر ژانری چنین تأثیری دارد. جذابیت بصری این آثار، ترکیب رنگ‌های سرد بیرون و گرمای صمیمانه داخل خانه، به‌گونه‌ای است که حتی ساده‌ترین داستان‌ها نیز با احساس نوستالژی، امید و شروع دوباره همراه می‌شوند. به همین دلیل، بسیاری از مخاطبان هر سال با رسیدن زمستان، دوباره به سراغ این تجربه بازمی‌گردند و تماشای آن را بخشی از آیین پایان سال می‌دانند.

image

ژانر کریسمسی در سینما به دلیل قابلیت ایجاد پیوند عاطفی با تماشاگران، جایگاهی ثابت و محبوب پیدا کرده است. این فیلم‌ها فارغ از اینکه کمدی باشند یا خانوادگی، فانتزی باشند یا رمانتیک، معمولاً بر محور ارزش‌هایی همچون همدلی، بخشش، مهربانی و روح جمعی می‌چرخند. همین ویژگی‌ها موجب شده آثار شاخص این ژانر در فهرست بهترین فیلم های کریسمس قرار گیرند و هر سال از سوی خانواده‌ها و دوستداران سینما دوباره دیده شوند. این ژانر به‌قدری پرطرفدار است که مخاطبان برای انتخاب یک فیلم کریسمس برتر اغلب میان گزینه‌هایی آشنا سرگردان می‌مانند؛ فیلم‌هایی که در گذر زمان تبدیل به سنتی خانوادگی شده‌اند.

image

اهمیت این ژانر تنها به محبوبیت عمومی محدود نمی‌شود؛ بلکه به دلیل مضمون امیدبخش و فضای دلنشینش، نقش پررنگی در ایجاد تجربه مشترک خانوادگی دارد. بسیاری از آثار این حوزه به‌عنوان فیلم های مناسب کریسمس شناخته می‌شوند و بخشی از برنامه ثابت شب‌های زمستانی خانواده‌ها را تشکیل می‌دهند. مجموعه‌هایی مانند «تنها در خانه»، «داستان کریسمس» و بسیاری دیگر، نمونه‌هایی هستند که دیگر صرفاً یک فیلم معمولی محسوب نمی‌شوند، بلکه نماد یک دوره از سال‌اند. به همین دلیل پیشنهاد ۱۲ فیلم کریسمس برای شب‌ های خانوادگی نه تنها یک فهرست تماشایی، بلکه راهی برای ساختن لحظاتی مشترک و خاطره‌انگیز در پایان سال به شمار می‌آید. این ژانر با پیوند دادن تخیل، احساس و فضایی آیینی، همچنان یکی از پربارترین و پرمخاطب‌ترین شاخه‌های سینما باقی مانده است؛ ژانری که هر زمستان با آغاز بارش برف، بار دیگر مخاطبان را به دنیای گرم داستان‌هایش دعوت می‌کند. با تیم ناین مووی همراه باشید تا ۱۲ فیلم برتر با حال و هوای کریسمس و زمستان را به شما معرفی کنیم.

Home Alone

  • IMDB: 7.7/10
  • ROTTEN: 66%
  • کارگردان: کریس کلمبوس
  • بازیگران: مکالی کالکین، جو پشی، دنیل استرن، جان هرد
  • محصول کشور: آمریکا
  • سال ساخت: 1990
  • باکس آفیس: ۴۷۶٫۷ میلیون دلار
  • مدت زمان: ۱۰۳ دقیقه
  • ژانر: خانوادگی، کمدی، ماجراجویی

خلاصه داستان و تحلیل: در تنها در خانه داستان از جایی شروع می‌شود که خانواده‌ای شلوغ و پرسر و صدا درگیر آماده‌شدن برای سفر کریسمس هستند و در این آشفتگی، پسر کوچکشان، کوین، نادیده گرفته می‌شود. صبح که می‌شود خانه خالی است و کوین تصور می‌کند آرزویش برای تنها ماندن بالاخره تحقق یافته. او ناگهان با آزادی مطلق روبه‌رو می‌شود؛ آزادی‌ای که برای چند ساعت لذت‌بخش است اما خیلی زود تبدیل به تجربه‌ای عجیب، بامزه و کمی ترسناک می‌شود. حضور دو دزد ناشی که قصد سوءاستفاده از خلوتی محله را دارند، باعث می‌شود کوین مجبور شود بین ترس بچگانه و شجاعتی که فکر نمی‌کرد داشته باشد، یکی را انتخاب کند و همین انتخاب مسیر ماجراجویی شیرین و بدون اسپویل او را شکل می‌دهد.

جذابیت اصلی فیلم در سادگی ایده و قدرت اجرای آن است. بازی مکالی کالکین دقیقاً همان ترکیب نادرِ معصومیت و شیطنت است که شخصیت کوین را تبدیل به چهره‌ای فراموش‌نشدنی کرده. فیلم در بخش کمدی فیزیکی هم آن‌قدر خلاق است که هنوز بعد از دهه‌ها صحنه‌هایش بازتولید، نقل و تقلید می‌شوند. ضرب‌آهنگ کار به لطف فیلمنامه جان هیوز دقیق و کنترل‌شده است؛ نه افت می‌کند، نه عجله دارد، و در عین بامزگی، از احساسات انسانی و لحظه‌های گرم خانوادگی غافل نمی‌شود. همین تعادل باعث شده تنها در خانه فراتر از یک فیلم کودکانه باشد و برای تمام سنین جذابیت داشته باشد.

ماندگاری فیلم فقط به شوخی‌ها یا تله‌های معروف کوین محدود نیست؛ بلکه به حس جهانی داستان برمی‌گردد. همه ما جایی در کودکی آرزوی استقلال کرده‌ایم و همزمان از تنهایی ترسیده‌ایم. این فیلم همان حس را با زبانی ساده، صمیمی و کاملاً قابل لمس بیان می‌کند. در دل تمام بامزگی‌ها، فیلم یک حقیقت مشترک را یادآوری می‌کند: خانه، با تمام شلوغی‌ها و اختلاف‌ها، جایی است که دل واقعاً آرام می‌گیرد.

و همین ویژگی‌هاست که تنها در خانه را تبدیل به یکی از نمادهای سینمای کریسمس کرده. فضای برفی، چراغ‌های رنگی، موسیقی گرم جان ویلیامز و حال‌وهوای خانوادگی داستان باعث می‌شود تماشای این فیلم در زمستان، مخصوصاً حوالی کریسمس، یک تجربه کامل و نوستالژیک باشد. این فیلم نه‌تنها یک کمدی خانوادگی است، بلکه بخشی از حال و هوای فصل سرد شده؛ فیلمی که هر سال دیدنش حس جشن،‌ گرما و لبخند را دوباره زنده می‌کند.


Home Alone 2: Lost in New York

  • IMDB: 6.9/10
  • ROTTEN: 35%
  • کارگردان: کریس کلمبوس
  • بازیگران: مکالی کالکین، جو پشی، دنیل استرن، جان هرد
  • محصول کشور: آمریکا
  • سال ساخت: 1992
  • باکس آفیس: ۳۵۹ میلیون دلار
  • مدت زمان: ۱۲۰ دقیقه
  • ژانر: خانوادگی، کمدی، ماجراجویی

خلاصه داستان و تحلیل: در تنها در خانه ۲: گمشده در نیویورک ماجرا زمانی آغاز می‌شود که کوین، وسط شلوغی سفر خانوادگی، اشتباهی سوار هواپیمایی می‌شود که به نیویورک می‌رود. این‌بار او در شهری غریبه اما پرنور و زنده رها می‌شود؛ شهری که هم آزادی وسوسه‌کننده دارد و هم ناشناختگی هراس‌آور. کوین با کارت اعتباری، هتل لوکس و خیابان‌های شلوغ روبه‌رو می‌شود و خیال می‌کند این‌بار هم می‌تواند تنهایی را به یک بازی هیجان‌انگیز تبدیل کند. اما خیلی زود نشانه‌هایی از دردسر ظاهر می‌شود؛ دردسرهایی که به او یادآوری می‌کنند تنها بودن در شهری بزرگ با تنها بودن در خانه فرق دارد و هر انتخابی ممکن است او را وارد مسیری غیرمنتظره کند.

فیلم در مقایسه با قسمت اول، بزرگ‌تر، پرسروصداتر و ماجراجویانه‌تر است. نیویورک دهه ۹۰ خودش تبدیل به یک شخصیت مستقل می‌شود؛ از هتل پلازا تا پارک مرکزی، همه‌چیز حال‌وهوای تازه‌ای به داستان می‌دهد. مکالی کالکین این‌جا هم همان انرژی بازیگوشانه را حفظ کرده اما کمی پخته‌تر و جسورتر به‌نظر می‌رسد. از طرف دیگر، بازگشت دزدان ناشی فیلم اول، ترکیب آشنایی از کمدی فیزیکی و دردسرهای اغراق‌شده خلق می‌کند که هنوز بعد از سال‌ها جذاب و خنده‌دار است. فیلمنامه هم با وجود تکرار الگوی کلی، ریتم تندتری دارد و طنزش به لطف موقعیت‌های شهری متنوع‌تر و گسترده‌تر شده.

محبوبیت این قسمت فقط از روی خاطره‌ی خوبی که از بخش اول داریم نیست؛ بلکه از این می‌آید که فیلم توانسته حس آشنای کودکانه‌ی «گم شدن اما هیجان‌زده بودن» را در قالبی کاملاً شهری بازسازی کند. کوین در نیویورک بیشتر از قبل مجبور است روی خلاقیت و شجاعت خودش تکیه کند، و همین حس رشد، تماشاگر را با او همراه نگه می‌دارد. لحظات احساسی فیلم هم به‌خوبی در دل کمدی جا گرفته‌اند و رابطه‌های کوچکی که کوین در مسیرش می‌سازد، گرمایی به داستان می‌دهد که مخاطب را به آن وابسته می‌کند.

و البته نباید فراموش کرد که این فیلم هم مثل قسمت اول، یکی از نمادهای سینمای کریسمسی است. نورهای خیابان‌های منهتن، تزئینات باشکوه هتل‌ها، فروشگاه‌های غول‌پیکر و موسیقی خیال‌انگیز جان ویلیامز، فیلم را به تجربه‌ای نمادین برای روزهای سرد زمستان تبدیل می‌کند. تماشایش در فصل کریسمس مثل قدم‌زدن در شهری برفی است؛ پر از رنگ، نور و حس نوستالژی. همین ترکیب است که باعث می‌شود تنها در خانه ۲ هنوز هم هر زمستان روی صفحه‌ی تلویزیون‌ها دوباره متولد شود و حال‌وهوای جشن را زنده کند.


The Holiday

  • IMDB: 7/10
  • ROTTEN: 51%
  • کارگردان: نانسی مایرز
  • بازیگران: کامرون دیاز، کیت وینسلت، جود لا، جک بلک
  • محصول کشور: آمریکا
  • سال ساخت: 2006
  • باکس آفیس: 205 میلیون دلار
  • مدت زمان: ۱۳۶ دقیقه
  • ژانر: کمدی، درام، رمانتیک

خلاصه داستان و تحلیل: در تعطیلات قصه از زندگی دو زن شروع می‌شود؛ یکی در لندن با روحیه‌ای خسته و گرفتار رابطه‌ای خراب، و دیگری در لس‌آنجلس، موفق اما دل‌شکسته و دور از آرامش. هر دو از روزمرگی و فشار احساسی خسته‌اند و تصمیمی ناگهانی می‌گیرند: برای تعطیلات خانه‌هایشان را با هم عوض کنند. با این انتخاب، هر کدام وارد فضایی کاملاً تازه می‌شود؛ فضایی که نه شبیه زندگی قبلی‌شان است و نه پیش‌بینی‌پذیر. آرامش خانه‌های تازه، آدم‌های جدید و ریتم متفاوت شهرها کم‌کم باعث می‌شود هر کدام در جای غیرمنتظره‌ای چیزی را پیدا کنند که گمان می‌کردند از دست داده‌اند؛ از اعتمادبه‌نفس گرفته تا جرقه‌های رابطه‌ای تازه. فیلم بدون لو دادن مسیر داستان، تجربه‌ای آرام، گرم و پر از کشف را برای هر دو شخصیت ترسیم می‌کند.

فیلم در لحن و اجرا تلاش نمی‌کند پیچیده باشد؛ زیبایی‌اش در همین سادگی کنترل‌شده است. بازی کامرون دیاز و کیت وینسلت دو جهان متفاوت اما مکمل خلق می‌کند و کنار آن‌ها، حضور جود لا و جک بلک رنگ تازه‌ای به داستان می‌دهد. کارگردانی نانسی مایرز مثل همیشه سرشار از جزئیات ظریف است؛ قاب‌های روشن، خانه‌های دلنشین و گفت‌وگوهایی که هم طنز ملایمی دارند و هم کشش احساسی. فیلم ریتم آرامی دارد اما هر صحنه‌اش با حال‌وهوای لطیف و دوست‌داشتنی جلو می‌رود، بدون اینکه به دام سانتی‌مانتال شدن بیفتد. به همین دلیل است که حتی تماشاگرانی که طرفدار کمدی رمانتیک نیستند هم از فضای انسانی و صادقانه‌اش لذت می‌برند.

دلیل محبوبیت ماندگار فیلم فقط حضور بازیگران مطرح یا حال‌وهوای راحت و شیرینش نیست؛ داستان درباره آدم‌هایی است که با وجود موفقیت ظاهری، احساس می‌کنند جایی از زندگی‌شان خالی مانده. این حس جهانی‌ست و باعث می‌شود کاراکترها قابل لمس باشند. مخاطب مسیر آرام تغییرات آن‌ها را دنبال می‌کند و همین حرکت تدریجی، فیلم را در حافظه‌ی احساسی تماشاگر نگه می‌دارد. فیلم بیشتر از اینکه درباره عشق باشد، درباره بازسازی خود بعد از شکست است؛ درباره اینکه گاهی فاصله گرفتن از زندگی معمول، دروازه‌ای تازه باز می‌کند.

و البته تعطیلات را نمی‌توان جدا از کریسمس و زمستان تصور کرد. صحنه‌های برفی انگلستان، شومینه‌های روشن، چراغ‌های جشن و تضاد زیبای هوای سرد با حضور گرم آدم‌ها، فیلم را به انتخابی ایده‌آل برای تعطیلات آخر سال تبدیل می‌کند. این فیلم از آن تجربه‌های سینمایی است که در روزهای زمستانی مثل یک نوشیدنی گرم عمل می‌کند؛ آرام، دلنشین و پر از حس امنیت. به همین دلیل است که هر سال با شروع فصل سرد دوباره سراغش می‌رویم و با همان لبخند همیشگی تماشایش می‌کنیم.


Love Actually

  • IMDB: 7.5/10
  • ROTTEN: 64%
  • کارگردان: ریچارد کرتیس
  • بازیگران: هیو گرانت، لیام نیسون، آلن ریکمن، کیرا نایتلی
  • محصول کشور: انگلیس
  • سال ساخت: 2003
  • باکس آفیس: 250 میلیون دلار
  • مدت زمان: ۱۳۶ دقیقه
  • ژانر: عاشقانه، درام

خلاصه داستان و تحلیل: عشق حقیقی با چند خط داستانی موازی آغاز می‌شود؛ داستان‌هایی که هرکدام زاویه‌ای متفاوت از عشق را نشان می‌دهند. از نخست‌وزیری که در میانه‌ی شلوغی سیاست احساساتش غافلگیرش می‌کند گرفته تا نویسنده‌ای که برای فرار از شکست، به کشوری دیگر پناه می‌برد و رابطه‌ای تازه و غیرمنتظره را تجربه می‌کند. در کنار آن‌ها، زوج‌هایی هستند که سال‌هاست با هم زندگی کرده‌اند و حالا باید با واقعیت‌های پیچیده‌ی عشقِ طولانی‌مدت کنار بیایند، یا جوان‌هایی که تازه اولین جرقه‌های دل‌بستگی را می‌بینند. فیلم بین این خط‌ها می‌چرخد و بدون لو دادن جزئیات، یک تصویر موزاییکی می‌سازد از آدم‌هایی که هرکدام به شکلی درگیر پیدا کردن معنا و امنیت در محبت‌اند.

جذابیت فیلم در آن است که هیچ‌کدام از این داستان‌ها احساس نمی‌شوند که «پرکننده» هستند. هرکدام یک انرژی مخصوص دارند و با ریتمی روان در کنار هم قرار می‌گیرند. انتخاب بازیگران، از هیو گرانت و اما تامپسون تا کلین فایف و کیرا نایتلی، مجموعه‌ای از اجراهای صمیمی و قانع‌کننده خلق می‌کند. ریچارد کرتیس در کارگردانی و نوشتن فیلم تعادل عجیبی برقرار کرده: مخاطب را هم می‌خنداند، هم در لحظاتی کوتاه تحت تأثیر قرار می‌دهد، بی‌آنکه این تغییر حال‌و‌هوا مصنوعی به‌نظر برسد. ساختار اپیزودیک فیلم هم کمک می‌کند ریتم کند نشود و هر چند دقیقه، یک خط تازه یا لحظه‌ای احساسی، توجه را دوباره جذب کند.

محبوبیت ماندگار فیلم بیشتر از آن‌که از عاشقانه‌بودن کلیشه‌ای بیاید، از این می‌آید که عشق را به شکل‌های مختلفی تصویر می‌کند: عاشقانه، خانوادگی، شکست‌خورده، ناگفته، نا‌به‌موقع و حتی طنزآمیز. هر تماشاگر در یکی از این داستان‌ها ردپای خودش یا آدم‌هایی که می‌شناسد را پیدا می‌کند؛ همین ارتباط عاطفیِ گسترده باعث شده فیلم سال‌ها بعد هم هنوز حس تازه‌ای داشته باشد. فیلم نه درس می‌دهد و نه شعار می‌دهد، فقط زندگی معمولی را با کمی لطافت و چند موسیقی به‌یادماندنی کنار هم می‌گذارد.

و البته این فیلم بدون حال‌وهوای کریسمس معنای کاملی پیدا نمی‌کند. چراغ‌های رنگی لندن، خریدهای شب عید، اجراهای مدرسه‌ای، مهمانی‌ها و سرمای ملایم زمستان، همه بستر بصری و احساسی فیلم را شکل می‌دهند. کریسمس در اینجا فقط یک مناسبت نیست، بلکه پس‌زمینه‌ای است که آدم‌ها را به نزدیکی، گفت‌وگو و اعتراف‌های دیرهنگام سوق می‌دهد. تماشای عشق حقیقی در روزهای سرد، مثل پیچیدن در یک پتوی نرم است؛ گرم، آرام، و کمی نوستالژیک. همین ترکیب است که آن را به یکی از فیلم‌های ثابت فصل جشن تبدیل کرده است.


Elf

  • IMDB: 7/10
  • ROTTEN: 86%
  • کارگردان: جان فاورو
  • بازیگران: ویل فرل، جیمز کان، اد اسنر، دنیل تی، زویی دشانل
  • محصول کشور: آمریکا
  • سال ساخت: 2003
  • باکس آفیس: ۲۲۰٫۴ میلیون
  • مدت زمان: ۹۷ دقیقه
  • ژانر: کمدی، اکشن، عاشقانه

خلاصه داستان و تحلیل: در الف ماجرا از کودکی شروع می‌شود که سهواً داخل کیسه‌ی بابانوئل جا می‌ماند و سر از قطب شمال درمی‌آورد. او بین جن‌های کارخانه‌ی اسباب‌بازی بزرگ می‌شود و تا سال‌ها تصور می‌کند یکی از آن‌هاست. اما وقتی بزرگ‌تر می‌شود و درمی‌یابد انسان است، تصمیم می‌گیرد حقیقت زندگی‌اش را پیدا کند. به نیویورک می‌رود؛ شهری شلوغ و بی‌حوصله که هیچ شباهتی به دنیای شیرین و برفی کودکی‌اش ندارد. حضور عجیب و بامزه‌ی او در خیابان‌ها، فروشگاه‌ها و میان آدم‌هایی که سال‌هاست روح کریسمس را فراموش کرده‌اند، کم‌کم باعث شکل‌گیری ماجرایی می‌شود که هم برای خودش کشف تازه‌ای‌ست و هم برای اطرافیانش تلنگری گرم و انسانی.

فیلم با وجود ظاهر فانتزی‌اش، روی یک ایده ساده اما مؤثر استوار شده: تضاد میان معصومیت بی‌غل‌وغش و دنیای سرد و حسابگرِ بزرگسال‌ها. ویل فرل با بازی کاملاً رها و بی‌پروا، بودی را به شخصیتی تبدیل می‌کند که هم خنده می‌آورد و هم دوست‌داشتنی است، بدون اینکه به کاریکاتور تبدیل شود. روایت فیلم ریتم تند و سرزنده‌ای دارد و کمدی آن بر پایه‌ی موقعیت‌هایی بنا شده که هم غیرمنتظره‌اند و هم از دل شخصیت بیرون می‌آیند. از طرفی، فیلم در لحظات آرام‌ترش هم تعادل را حفظ می‌کند و در کنار شوخی‌ها، به موضوعاتی مثل خانواده، پذیرفته‌شدن و حفظ سادگی در دنیای پیچیده می‌پردازد.

محبوبیت ماندگار الف به این برمی‌گردد که فیلم بدون زور زدن می‌تواند حال تماشاگر را بهتر کند. نه عاشقانه‌ی پیچیده است، نه کمدی صرف؛ ترکیبی از گرما، شوخی‌های کودکانه، و جهان‌بینی مثبت که باعث شده برای نسل‌های مختلف قابل تماشا باشد. فیلم با وجود فضای شلوغ و پرتحرکش، پیام ساده‌ای را منتقل می‌کند: گاهی یک نگاه بی‌شیله‌پیله به جهان می‌تواند چیزهایی را که فراموش کرده‌ایم دوباره روشن کند. همین حس خوش‌رنگ باعث شده هر سال دوباره سراغش بروند.

و البته، فیلم یکی از بهترین نمونه ‌های «کریسمسیِ واقعی» است. خیابان‌های نیویورک با چراغ‌های رنگی، فروشگاه‌های تزئین‌شده، برف‌های نرم و موسیقی‌های آشنای فصل، حال‌وهوای جشن را در تمام صحنه‌ها پخش می‌کنند. فیلم همان ترکیبی است که زمستان را دلپذیرتر می‌کند؛ شبیه یک فنجان شکلات داغ بعد از یک روز سرد. تماشای الف در روزهای کریسمس چیزی شبیه بازگشت کوتاهی به جهان ساده‌ترِ کودکی است؛ همان جهانِ پرنور و امیدوارکننده‌ای که فیلم با مهارت زنده‌اش می‌کند.


Klaus

  • IMDB: 8.2/10
  • ROTTEN: 95%
  • کارگردان: سرجیو پابلوس
  • صداپیشگان: جیسون شوارتزمن، جی. کی. سیمونز، رشیدا جونز
  • محصول کشور: اسپانیا
  • سال ساخت: 2019
  • باکس آفیس: 800 میلیون دلار
  • مدت زمان: ۹۷ دقیقه
  • ژانر: انیمیشن، ماجراجویی

خلاصه داستان و تحلیل: در کلاوس داستان با پسری لوس و بی‌انگیزه به نام جسپر شروع می‌شود؛ وارث یک خانواده ثروتمند که هیچ علاقه‌ای به کار ندارد. پدرش برای درس‌دادن به او، مجبورش می‌کند در دورافتاده‌ترین روستای شمالی، به‌عنوان پستچی مشغول شود؛ روستایی سرد، پر از دشمنی‌های قدیمی و مردم عبوس. جسپر ابتدا تنها به دنبال فرار از این شرایط است، اما خیلی زود با مردی گوشه‌گیر به نام کلاوس آشنا می‌شود؛ نجاری تنومند که در خانه‌ای جنگلی زندگی می‌کند و گذشته‌ای مرموز دارد. اتفاقی کوچک بین این دو، باعث ایجاد جرقه‌ای در روستا می‌شود؛ جرقه‌ای که بدون اسپویل دادن، مسیر زندگی مردم و رابطه آن‌ها با هم را آرام‌آرام تغییر می‌دهد و از دل تاریکی، حس عمومی امید و مهربانی جوانه می‌زند.

فیلم از نظر بصری یک تجربه منحصربه‌فرد است؛ ترکیب انیمیشن دوبعدی کلاسیک با نورپردازی دیجیتال باعث شده هر قاب مثل یک نقاشی زنده به‌نظر برسد. شخصیت‌پردازی جسپر و کلاوس هم به‌خوبی وزن احساسی داستان را حمل می‌کند؛ جسپر به‌تدریج از پسری خودخواه به انسانی دلسوز تبدیل می‌شود و کلاوس با کمترین دیالوگ، حضوری سنگین و انسانی دارد. فضای فیلم به جای تکیه‌ی صرف بر کمدی یا احساسات، میان هر دو تعادل نگه می‌دارد و ریتمش دقیقاً می‌داند چه زمانی باید آرام باشد و چه زمانی شوخ‌طبع. همین کیفیت باعث شده فیلم از دام کلیشه‌های معمول کریسمسی بیرون بماند و هویتی تازه و مستقل پیدا کند.

محبوبیت کلاوس تنها به خاطر زیبایی بصری یا روایت گرمش نیست؛ فیلم درباره تأثیر یک عمل کوچک است. اینکه چطور مهربانی می‌تواند یک جامعه خشن را آرام‌آرام تغییر دهد. این پیام نه شعاری است و نه اغراق‌آمیز؛ در دل داستان و رفتار آدم‌ها حل شده و طبیعی پیش می‌رود. همچنین، روایت فیلم بازتعریفی هوشمندانه و خلاق از ریشه‌های اسطوره بابانوئل است؛ طوری که هم بزرگسال را درگیر می‌کند و هم کودک را. همین ترکیب احساسی و فکری، باعث شده فیلم جایگاه ویژه‌ای در میان انیمیشن‌های مدرن پیدا کند.

و البته، کلاوس یکی از صمیمی‌ترین فیلم‌های کریسمسی سال‌های اخیر است. برف سنگین، رنگ‌های سرد، خانه‌های چوبی، چراغ‌های گرم و موسیقی احساس‌برانگیز آن فضایی می‌سازد که انگار از دل زمستان بیرون آمده. تماشای فیلم در شب‌های سرد، حس سرپناه و امید می‌دهد؛ شبیه نشستن کنار شومینه و شنیدن یک داستان قدیمی اما تازه. برای همین، کلاوس خیلی زود به یکی از انتخاب‌های ثابت تعطیلات زمستانی تبدیل شده؛ فیلمی که هر بار دیدنش، همان حالِ خوبِ بار اول را برمی‌گرداند.


The Polar Express

  • IMDB: 6.6/10
  • ROTTEN: 55%
  • کارگردان: رابرت زمکیس
  • صداپیشگان: تام هنکس، داریل سابارا، جاش هاچرسون
  • محصول کشور: آمریکا
  • سال ساخت: 2004
  • باکس آفیس: ۳۰۷٫۵ میلیون دلار
  • مدت زمان: ۱۰۰ دقیقه
  • ژانر: انیمیشن، ماجراجویی، فانتزی

خلاصه داستان و تحلیل: در قطار سریع‌السیر قطبی ماجرا از شبی آرام و برفی آغاز می‌شود؛ شبی که پسری در آستانه نوجوانی، دیگر مطمئن نیست باید به جادوی کریسمس باور داشته باشد یا نه. درست در همین تردید، قطاری عظیم و مرموز مقابل خانه‌اش ظاهر می‌شود و او را به سفری غیرمنتظره دعوت می‌کند. قطاری که مستقیم به سوی قطب شمال می‌رود؛ جایی که قرار است پاسخ‌هایی پیدا شود که سال‌ها در ذهنش مانده. در طول سفر، او با کودکانی متفاوت آشنا می‌شود و هر ایستگاه، آزمونی برای دل و باورهایش است. بدون اسپویل، همین سفر شبانه تبدیل می‌شود به ماجرایی درباره شجاعت، اعتماد و دیدن چیزهایی که فقط با چشم دل قابل مشاهده‌اند.

فیلم با تکنیک انیمیشن موشن‌کپچر ساخته شده و همین سبکِ واقع‌گرایانه‌تر به آن حال‌وهوایی میان رؤیا و واقعیت می‌دهد. تام هنکس در چند نقش مختلف حضور دارد و با صدای گرمش ستون اصلی جهان داستان می‌شود. فیلم ریتم آرام اما پیش‌برنده‌ای دارد؛ هر بخش مثل یک فصل مستقل از یک کتاب تصویری پیش می‌رود و این ساختار، حس قصه‌گویی کلاسیک را تقویت می‌کند. موسیقی آلِن سیلوستری نیز روح فیلم را کامل می‌کند؛ ترکیبی از حس ماجراجویی و گرمای آشنا که فیلم را فراتر از یک انیمیشن خانوادگی می‌برد.

محبوبیت قطار سریع‌السیر قطبی از این می‌آید که نه فقط درباره کریسمس، بلکه درباره لحظه‌ای است که کودک درون هرکس بین شک و ایمان معلق می‌ماند. داستان، به‌جای تحمیل پیام، اجازه می‌دهد تماشاگر همراه قهرمان کوچک فیلم کم‌کم دوباره جادو را لمس کند. رابطه میان شخصیت‌ها، گفتگوهای کوتاه اما بامعنی، و روبه‌رو شدن کودک با انتخاب‌هایی که برایش ساده نیستند، باعث می‌شود داستان برای بزرگسال‌ها هم تأثیرگذار باشد. فیلم به جای تکیه بر شوخی یا اکشن، بیشتر بر حس و تجربه تمرکز دارد؛ چیزی که آن را ماندگار کرده.

و البته نمی‌شود درباره این فیلم حرف زد و از حال‌وهوای زمستانی‌اش نگفت. برف سنگین، نور چراغ‌های قطار در تاریکی شب، شهرهای پوشیده از یخ و رسیدن به سرزمین قطب شمال، قطار سریع‌السیر قطبی را به یکی از نمادین‌ترین فیلم‌های کریسمسی تبدیل کرده است. تماشای آن در شب‌های سرد، مثل قدم‌زدن در رؤیایی سفید است؛ رؤیایی که یادآور می‌شود در دل سردترین فصل‌ها هم می‌شود گرمایی پیدا کرد. به همین دلیل، فیلم هر سال در زمستان دوباره جان می‌گیرد و جزء انتخاب‌های ثابت فصل جشن باقی مانده است.


A Christmas Carol

  • IMDB: 6.8/100
  • ROTTEN: 52%
  • کارگردان: رابرت زمکیس
  • صداپیشگان: جیم کری، گری اولدمن، کری الویس
  • محصول کشور: آمریکا
  • سال ساخت: 2009
  • باکس آفیس: ۳۲۵٫۳ میلیون دلار
  • مدت زمان: ۹۵ دقیقه
  • ژانر: انیمیشن، کمدی، ترسناک

خلاصه داستان و تحلیل: در سرود کریسمس داستان با اسکرُوج آغاز می‌شود؛ مردی سخت‌گیر، منزوی و کاملاً بی‌اعتنا به شادی و مهربانی. او در آستانه کریسمس، مثل همیشه غرق در حساب‌وکتاب است و هیچ حسی به جشن و جمع‌بودن ندارد. شب کریسمس، روح شریکِ سال‌ها پیش فوت‌شده‌اش ظاهر می‌شود و به او هشدار می‌دهد که اگر مسیر زندگی‌اش را تغییر ندهد، سرنوشتی تاریک در انتظارش است. پس از این هشدار، سه روح او را به سفری می‌برند؛ سفری که از گذشته شروع می‌شود، از میان حال می‌گذرد و به آینده می‌رسد. بدون لو دادن جزئیات، این سفر لایه‌های پنهان شخصیت اسکرُوج را رو می‌کند و او را در برابر حقیقت زندگی‌ خود قرار می‌دهد؛ حقیقتی که دیگر نمی‌تواند از آن فرار کند.

این نسخه، به کارگردانی رابرت زمکیس، از تکنیک موشن‌کپچر استفاده می‌کند و همین موضوع تصویرسازی فیلم را منحصر‌به‌فرد کرده. جیم کری در چند نقش مختلف حضور دارد و با صدا و اجرای پرانرژی‌اش روح تازه‌ای به این داستان کلاسیک می‌دهد. فیلم از نظر بصری یک جهان تاریک اما پرجزئیات خلق می‌کند؛ خیابان‌های مه‌گرفته لندن، خانه‌های سرد طبقه کارگر و سایه‌هایی که لابه‌لای شهر حرکت می‌کنند، همگی فضای قصه را عمیق‌تر می‌کنند. روایت نیز وفادار به متن دیکنز پیش می‌رود اما با ریتمی سینمایی و تنش‌های دیداری که حس قصه‌گویی قدیمی را با جلوه‌های مدرن ترکیب کرده.

محبوبیت این نسخه فقط به خاطر تکنیک یا جلوه‌های ویژه‌اش نیست؛ نقطه قوت اصلی فیلم این است که روح اصلی داستان دیکنز را حفظ کرده: مواجهه یک انسان با گذشته‌اش و تلاش برای تغییر. اسکرُوج در ابتدا نمادی از بی‌رحمی و بی‌تفاوتی است، اما فیلم نشان می‌دهد که پشت این سختی، زخم‌هایی وجود دارد که زمانی واقعی بوده‌اند. همین لایه‌مندی باعث می‌شود تماشاگر مسیر تحول او را لمس کند، نه اینکه فقط تماشا کند. فیلم توانسته پیام همیشگی داستان—تبدیل شدن به نسخه بهتر خود—را بدون شعار و با تصویرگری احساس‌برانگیز منتقل کند.

و البته سرود کریسمس یکی از فیلم‌هایی است که بدون فضای زمستانی‌اش معنا پیدا نمی‌کند. سرمای لندن، کوچه‌های پوشیده از برف، شعله‌های کوچک شومینه‌ها و حضور کریسمس در پس‌زمینه‌ی هر صحنه، فیلم را به تجربه‌ای کاملاً فصلی تبدیل کرده است. تماشای آن در زمستان حس قصه‌خوانی شب‌های بلند و سرد را زنده می‌کند؛ همان حس دلگرمی و هشداری که داستان دیکنز از ابتدا به همراه داشته. به همین دلیل است که این فیلم هر سال با شروع فصل جشن دوباره دیده می‌شود و همچنان اثرگذار باقی مانده است.


The Nightmare Before Christmas

  • IMDB: 7.9/10
  • ROTTEN: 95%
  • کارگردان: هنری سیلیک
  • صداپیشگان: دنی الفمن، کریس ساراندون، کاترین اوهارا
  • محصول کشور: آمریکا
  • سال ساخت: 1993
  • باکس آفیس: ۱۰۷٫۸ میلیون دلار
  • مدت زمان: ۷۶ دقیقه
  • ژانر: انیمیشن، فانتزی، ماجراجویی

خلاصه داستان و تحلیل: در کابوس پیش از کریسمس با جک اسکِلینگتون همراه می‌شویم؛ فرمانروای هالوویـن‌تاون که از تکرار جشن همیشگی خسته شده و دنبال معنایی تازه می‌گردد. او وقتی به‌طور اتفاقی با دنیای کریسمس روبه‌رو می‌شود، مجذوب نورها، رنگ‌ها و روح شاد آن دنیا می‌شود و تصمیم می‌گیرد این جشن را با نگاه خودش بازآفرینی کند. ماجرا اما بدون لو رفتن اتفاقات، خیلی زود او را سر دو راهی بزرگی می‌گذارد: تقلید از چیزی که نمی‌شناسد یا پیدا کردن جایگاه واقعی خودش. این سفر پر از لحظات شاعرانه، طنز تلخ و جهان‌سازی منحصربه‌فرد است که بدون اسپویل، فقط می‌توان گفت تجربه‌ای سرشار از حس و خیال برای مخاطب می‌سازد.

نقد فیلم معمولاً از همین دوگانه هویت و آرزو شروع می‌شود. تیم برتون با کمک سبک بصری استاپ‌موشن، جهانی می‌سازد که هم تاریک است و هم گرم؛ ترکیبی که تقریباً هیچ‌کس مثل او بلد نیست. فیلم با اینکه داستانی ساده دارد اما لایه‌های احساسی‌اش درباره پذیرش خود، نیاز به تغییر و تضاد میان رؤیا و واقعیت، آن را فراتر از یک انیمیشن موزیکال معمولی قرار می‌دهد. موسیقی‌های دنی الفمن، شخصیت‌پردازی عجیب‌وغریب و جسارت فیلم در آمیختن دو فرهنگ جشن، دلیل محبوبیت ماندگارش شده‌اند. «کابوس قبل از کریسمس» از آن کارهایی است که با گذشت سال‌ها نه‌تنها تکراری نمی‌شود، بلکه هر بار معنای تازه‌ای پیدا می‌کند.

از طرفی، فیلم یکی از نمادهای فصلیِ دنیای سینماست؛ اثری که هم برای پاییز و هالووین حال‌وهوای خاص دارد و هم برای کریسمس مناسب است. دنیای برفی و گرم کریسمس‌تاون، نورهای رنگی، حس نوستالژی موسیقی‌ها و فضای خواب‌و‌رویا، آن را به انتخابی فوق‌العاده برای شب‌های سرد زمستان تبدیل می‌کند. خیلی‌ها هر سال نزدیک کریسمس دوباره تماشایش می‌کنند، چون ترکیب جادوی کریسمس با امضای گوتیک برتون، حس منحصربه‌فردی می‌سازد که جای دیگری پیدا نمی‌شود. این فیلم نه فقط یک داستان فصلی، بلکه یک تجربه روحیه‌بخش و خیال‌انگیز است که کامل با حال‌وهوای زمستان و جشن‌های آخر سال هماهنگ می‌شود.


Last Christmas

  • IMDB: 6.5/10
  • ROTTEN: 46%
  • کارگردان: پال فیگ
  • بازیگران: امیلیا کلارک، هنری گلدینگ، اما تامپسون
  • محصول کشور: انگلستان
  • سال ساخت: 2019
  • باکس آفیس: ۱۲۱٫۶ میلیون دلار
  • مدت زمان: ۱۰۳ دقیقه
  • ژانر: عاشقانه، کمدی

خلاصه داستان و تحلیل: در آخرین کریسمس با کیت همراه می‌شویم؛ دختری که زندگی‌اش در یک بن‌بست عجیب گیر کرده و هر روز را بدون انگیزه می‌گذراند. او که در یک فروشگاه کریسمسی کار می‌کند، بین شلوغی شهر و آشفتگی درونی‌اش گم شده تا اینکه با تام، مردی آرام و متفاوت، آشنا می‌شود. حضور تام آرام‌آرام نگاه او را به زندگی تغییر می‌دهد و باعث می‌شود کیت برای اولین‌بار بعد از مدت‌ها به خودش و آینده‌اش امیدوار شود. بدون اسپویل، فقط می‌توان گفت رابطه این دو نفر شبیه یک چراغ کوچک در دل زمستان است که آرام می‌سوزد و راهنمای شخصیت اصلی می‌شود.

در بخش نقد و بررسی، نکته مهم فیلم این است که در ظاهر یک رمانس سبک و شاد به نظر می‌رسد اما زیر پوستش لایه‌های احساسی‌تری دارد. داستان درباره احیا شدن، بخشش خود و پیدا کردن مسیر دوباره است؛ مفاهیمی که با بازی گرم امیلیا کلارک بسیار تاثیرگذار شده‌اند. شیمی میان شخصیت‌ها، ریتم آرام اما دل‌نشین و ترکیب طنز با لحظات صمیمانه باعث شده فیلم فراتر از یک کمدی‌-رمانتیک فصلی باشد. آهنگ‌های جورج مایکل و فضای احساسی آن‌ها نیز به محبوبیت فیلم کمک بزرگی کرده‌اند و حال‌وهوایی نوستالژیک و پرجذبه به آن می‌دهند.

از نظر مناسبتی، آخرین کریسمس یکی از فیلم‌هایی است که تماشایش در زمستان بیشترین لذت را دارد. خیابان‌های پرنور شهر، فروشگاه‌های پر از تزئینات، نسیم سرد شب‌های کریسمس و حس شروع دوباره، همه با داستان فیلم هماهنگ‌اند. این اثر به‌خوبی روح فصل را منتقل می‌کند؛ هم آن گرمایی که مردم در دل سرما دنبالش هستند و هم آن جرقه امیدی که پایان سال برای بسیاری معنا پیدا می‌کند. به همین دلیل، آخرین کریسمس تبدیل به یک انتخاب محبوب برای شب‌های کریسمسی شده؛ فیلمی لطیف، احساسی و ایدئال برای زمستان‌های آرام و پرنور.


It’s a Wonderful Life

  • IMDB: 8.6/10
  • ROTTEN: 94%
  • کارگردان: فرانک کاپرا
  • بازیگران: جیمز استوارت، دانا رید، ویلیام ادموندز
  • محصول کشور: آمریکا
  • سال ساخت: 1946
  • باکس آفیس: ۳٫۳ میلیون دلار
  • مدت زمان: ۱۳۰ دقیقه
  • ژانر: درام، کمدی

خلاصه داستان و تحلیل: در زندگی شگفت‌انگیز با جورج بیلی آشنا می‌شویم؛ مردی که تمام عمرش را صرف کمک به دیگران کرده، اما درست در شلوغ‌ترین روزهای سال با تردید و خستگی روحی روبه‌رو می‌شود. او که در تقاطع فشارهای مالی و دغدغه‌های خانوادگی گیر افتاده، احساس می‌کند زندگی‌اش بی‌ثمر بوده تا اینکه سرنوشت او را در شبی برفی به نقطه‌ای می‌رساند که نگاهش نسبت به ارزش وجودی خودش تغییر می‌کند. فیلم بدون اسپویل، مسیر آشنایی جورج با حقیقت زندگی‌اش را به شکلی انسانی و امیدبخش نمایش می‌دهد؛ مسیری که آرام‌آرام یادآور می‌شود هر قدم کوچک چقدر می‌تواند بر دیگران اثر بگذارد.

در بخش نقد و بررسی، این اثر کلاسیک فرانک کاپرا هنوز هم یکی از تأثیرگذارترین فیلم‌های تاریخ سینما محسوب می‌شود چون با زبانی ساده اما عمیق از معنا و ارزش انسان حرف می‌زند. بازی جیمز استوارت با صداقتی کم‌نظیر احساسات جورج را منتقل می‌کند و مخاطب را در تمام فراز و فرودهای او همراه نگه می‌دارد. ضرباهنگ آرام فیلم به آن اجازه می‌دهد تجربه‌ای احساسی و در عین حال تأمل‌برانگیز خلق کند. دلیل محبوبیت ماندگارش همین است: بدون اغراق و شعار، از ارتباط، تاثیر متقابل آدم‌ها و معنای واقعی داشتن یک زندگی خوب می‌گوید.

از نظر مناسبتی، زندگی شگفت‌انگیز یکی از نمادین‌ترین فیلم‌های کریسمسی است و حال‌وهوای زمستانی‌اش با پیام فیلم کاملاً همسوست. فصل سرد، خیابان‌های پوشیده از برف و نورهای گرم داخل خانه‌ها پس‌زمینه‌ای هستند که امید و مهربانی را برجسته‌تر می‌کنند. تماشای این فیلم در شب‌های کریسمس حس بازگشت به ارزش‌های انسانی را زنده می‌کند و یادآور می‌شود پایان سال زمانی برای قدردانی از زندگی و آدم‌های اطراف است. همین ترکیبِ امید، سادگی و گرمای انسانی، فیلم را به انتخابی همیشگی برای زمستان و برف و جشن‌های کریسمسی تبدیل کرده است.

 


Charlie and the Chocolate Factory

  • IMDB: 6.7/10
  • ROTTEN: 83%
  • کارگردان: تیم برتون
  • بازیگران: جانی دپ، فردی هایمور، دیوید کلی، هلنا بونهام کارتر
  • محصول کشور: آمریکا، انگلستان، استرالیا
  • سال ساخت: 2005
  • باکس آفیس: ۴۷۵٫۸ میلیون دلار
  • مدت زمان: ۱۱۵ دقیقه
  • ژانر: فانتزی، کمدی، خانوادگی

خلاصه داستان و تحلیل: در چارلی و کارخانه شکلات‌سازی با چارلی باکت همراه می‌شویم؛ پسری مهربان و کم‌توقع که همراه خانواده‌اش در شرایطی ساده و سخت زندگی می‌کند. وقتی کارخانه بزرگ و مرموز ویلی وانکا پس از سال‌ها درهایش را باز می‌کند، امید تازه‌ای وارد زندگی چارلی می‌شود. او یکی از پنج کودکی است که فرصت ورود به این دنیای عجیب و رنگارنگ را پیدا می‌کند؛ جایی که هر گوشه‌اش مثل یک رؤیای زنده است و قوانین آن بیشتر شبیه خیال‌پردازی یک کودک است تا واقعیت. بدون اسپویل، می‌توان گفت سفر چارلی در کارخانه فقط یک گردش ساده نیست؛ مسیری است که شخصیت او را می‌آزماید و ارزش‌های واقعی‌اش را روشن‌تر نشان می‌دهد.

در بخش نقد و بررسی، فیلم تیم برتون به دلیل جهان‌سازی منحصربه‌فردش شناخته می‌شود. سلیقه بصری برتون با رنگ‌های اغراق‌شده، فضاهای فانتزی و المان‌های نیمه‌تیره، این داستان کلاسیک رولد دال را تبدیل به تجربه‌ای متمایز کرده است. بازی متفاوت جانی دپ در نقش وانکا حال‌وهوایی غریب، شوخ‌طبع و در عین حال کمی غمگین به فیلم می‌دهد؛ ترکیبی که باعث شده شخصیت او سال‌ها در ذهن مخاطبان بماند. فیلم علاوه بر جذابیت بصری، پیام اخلاقی واضحی دارد و از خودخواهی، زیاده‌خواهی و بی‌انضباطی کودکانِ همراه چارلی انتقاد می‌کند. دلیل محبوبیت ماندگار فیلم همین ترکیبِ سرگرمی، تخیل و نکات تربیتی است که هم برای بزرگسالان کار می‌کند و هم برای کودکان.

از نظر فصلی، چارلی و کارخانه شکلات‌سازی هرچند یک فیلم کریسمسی مستقیم نیست، اما به‌خاطر فضای گرم خانوادگی، رنگ‌های شیرین، حس امید و موضوعات مربوط به ارزش‌های انسانی در زمستان بسیار می‌چسبد. داستان یک پسر فقیر که در فصل سرد سال به رؤیایی بزرگ دست پیدا می‌کند، به‌طور طبیعی حس‌وحال زمستانی دارد. صحنه‌های پوشیده از برف، خانه ساده خانواده باکت و روح همبستگی میان اعضای خانواده، این فیلم را به انتخابی دلنشین برای شب‌های سرد تبدیل می‌کند؛ فیلمی که در دل سرما، مزه شیرین خیال‌پردازی و امید را زنده نگه می‌دارد.


تصویری از خانه - شماره 19

مطالب دیگر

نظرات کاربران
ثبت دیدگاه
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است
طراحی و توسعه توسط